داشــتنتـــ ؛
مثــلِ نــم نـــمِ بــاران ، جــاده ي شــمــال
مـــثـــلِ خـــوابــ بــعـــدازظــهـــر
مــثـــلِ آهـــنـــگــ هــاي قــديـــمـــي
مــثـــلِ ديـــالـــوگـــ هـــاي فـــيـــلـــمِ شـــبـــ يـــلـــدا
و مـــثــلِ بــرگــشـــتـــن آدمـــي کـــه ســـالـــهــا مـــنـــتـــظـــرش بـــودي
آي مـــي چـــســـبــد
آي مـــي چـــســـبــد
حَســـــرتـــ !
یَعنــــی رو به رویَم نشستــــه ای . . .
وَ باز خیســــیِ چَشمانَمـ را . . .
آنــ دَستمــــالِ خُشکـــِ بی اِحساســـ پاکــــ کند . . .
حَســــرَتـــ !
یَعنـــــی شانه هایَتــــ دوشــ به دوشَــــمـ باشَـــد . . .
اَمــا نتوانَمـ از دِلتَنگـــی به آنــ پَنـــاه ببرَمـ . . .
حَســــرَتـ !
یَعنـــــی تو که دَر عیـــنِ بودَنَتـــ . . .
داشتَنَتــــ را آرزو میکنَمـ
ما زنها گذشت رو خیلی خوب بلدیم
ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﺪﯾﻬﺎ ؛
ﺗﻬﻤﺖ ﻫﺎ ،
ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ !
ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺍﺧﻤﻬﺎ ؛.........
ﺩﺍﺩﻫﺎ ،ﺯﯾﺮ ﺁﺑﯽ ﺭﻓﺘﻦ ﻫﺎ !
ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ !
ﺍﻣﺎ ....
ﺍﯾﻦ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﺎﺳﺖ ؛...
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﯾﻦ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﻧﺖ ،
... ﺑﺪﻭﻧﯿﺪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ ! ﺳﺎﮐﺖ ﻭ ﺁﺭﻭﻡ ....
ﻣﺎ زنها ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﺤﮑﻢ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯿﻢ !
ﻣﺤﮑﻢ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ ...!!!
با تو
بی تو
همسفر سایه خویشم
وبه سوی بی سوی تو می آیم
معلومی چون ریگ
مجهولی چون راز
معلوم دلی و
مجهول چشم ....
من رنگ پیراهن دخترم را به گلهای یاد تو سپرده ام
و کفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام
ای همه من !
کاکل زرتشت!
سایه بان مسیح !
به سردترین ها
مرا به سردترین ها برسان .....
سکوت را دوست دارم و اندیشه ام را در سطرهای بارانی خط خطی می کنم ...
سبک ِ خاصی در نوشتن دارم و غالبا مخاطب ِ خاصی نیز ...
شاید در در نگاه ِ اول به یأس تعبیر شود ..
برای همراهی با من کمی "تأمل " نیاز است ...
فنجان ِ قهوه ات را بردار و به کنار ِ پنجره ی من بیا ...
آن سوی پنجره باران می بارد !
یه سری آدم ها رو فقط فقط باید بخاطر خودشون بخوای...
نه بخاطر مارک لباسشون و ماشین و جایی که زندگی میکنن ...
نه !
فقط بخاطر مهربونی هاشون
بخاطر اون ادبی ک توی ریز ریز حرفاشون هست...
... بخاطر اون حیائی ک توی نگاهشونه...
به خاطر اون حرمتی ک حتی توی عصبانیتاشون واسه طرفشون قائلا...
بخاطر سکوت وقت ناراحتیشون...
یه سری آدما
خیلییییییی خواستنین ...!
هی رفیق . . .
زیادى خوبى نکن !!!
انسان است، فراموشکار است !!!
از تنهایى اش که در بیاید تنهایى ات را دور میزند !!!
پشت مى کند به تو ، به گذشته اش !!!
حتی روزى میرسد که به تو میگوید: شما...؟
هیچ کودکی ، نگران وعده ی بعدی غذایش نیست
زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد
ای کاش ما هم به خدایمان اینگونه ایمان داشته باشیم.
خوب که باشی..............همیشه که در دسترس باشی
مهربون که باشی
حواست که بهشون باشه
مدام که خوشحالشون کنی..............نه که نگی
اعتراض که نکنی
تموم تلاشتو که بکنی حالشون رو خوب کنی
از خودت که کم بذاری بدی به اونا
هیچی
فقط راه رو برای اینکه راحت تر ترکت کنن هموار کردی
از من خواست حـــــلالش کنم !
همان کسی که ...
با بــــی رحمـــی ...
محبت هایم را حـــــرام کرده بود!
عاشقانههای ناب را
برای کسی میسرایند
که شعلهی امید
در چراغ انتظار
پِت پِت کند
فانوس راه
خاموش و آویخته باشد
به دیوار
من اما
برای تو
کلمه کم میآورم
بوی پنجره گرفته ام
و با چشمانی که
هیچ آغوشی را نمی بینند
شب زنده داری کرده ام
"" همه ی پنجره ها را یک به یک می بندم
زیرا چشمهای من در قاب هیچ پنجره ای دیگر نمی گنجد ""
خیال بافی را
من از رویای دخترکی که
عشق چون پیچک همسایه
از دیوار دلش بالا میرفت آموختم
من این خواب را
هزاران بار
از پیچک بالا رفته و بیدار شده بودم
""عشق در خواب دیدنی تر است""
"ماه من"
با آمدنت
تمام ماه هام اردیبهشت شد.
و کسی به من گفت
تو راس طلوع شکوفه ها
از شمالی ترین دقیقه ی اردیبهشت متولد میشوی
و میان گهواره ی پروانه ها
شانه به شانه ی بهار قد می کشی.
حالا چند سال از شکوفه ها بزرگتر شده ای؟
چند سال از پروانه ها؟
بــهوقــت تنهــایــی،
مــرد، زیــر بــاران سیگــار مــیکشــد؛
زن، پشــت پنجــره!
امــا، نــه بــاران، مهــم اســت،
نــه مــرد، نــه پنجــره، نــه زن!
مهــم،
تنهــایــی اســت کــه دود مــیشــود . . .
آدم هــا هــم مثــل درخــت هــا بــودنــد!
یــک بــرف سنگیــن،
همیشــه بــر شــانــه هــای آدم وجــود داشــت و
سنگینــی اش، تــا بهــار دیگــر،
حــس مــی شــد . . .
خواستـــم گلــه کنــم ،
از نـا مهربانــي هايــت!
امــا خـوب کــه فکــر ميکنــم، تقصيــر تــو نــيست ...
مـــن بي مقدمــه عاشــق تـــو شــدم!
می دونی وقتی وسط درگیری های ذهنیت حس می کنی به آخر خط رسیدی . . .
چی می چسپه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یـــــــــــه فنـــــــــــــــجون صــــــــــــــــــــــداقت داغ !!!!!!!!
اونم از لبهای کسی که اعتراف می کنه هر جوری باشی عاشقته .....................
دلم براي كسي تنگ است كه آفتاب صداقت را به ميهماني گلهاي باغ مي آورد و مهربانی هایش
را به بادم مي آورد و دست هاي سپيدش را به آب مي بخشيد
و شعرهاي خوشي چون پرنده ها ميخواند...
آرام اشک میریزم تا سکوت این خلوت عاشقانه نشکند.
در خلوت تنهایی ام برای دل خویش مینویسم ،
نوشته هایی که شاید یادگاری باشد از روزهایی که همدمی نبود مرا
تا سر بر شانه هایش گذارم و ناگفته هايم را برایش بازگویم
امشب هرچقدر خدا را صدا کنی خسته نمیشوی
پس صدایش کن ، او منتظر توست
منتظر شنیدن آرزوهایت ، خنده هایت ، گریه هایت
استغفار هایت ، ندبه هایت
ابراز عشق و ایمان و اضهار بندگی توست
ازطرف اونی که تنهاست تنها اومده تنها میره تنهاش میزارن
تنها نمیزاره تنها یه آرزو داره اونم اینه که تو تنهاش نذاری...
روزهایـی کـه بـی تـو می گـذرد
گـرچه بـا یـاد تـوست ثـانـیه هـاش
آرزو بـاز می کـشد فـریـاد:
در کـنار تـو می گـذشت٬ ای کـاش!
خوب نمی گذرد
همه دوست داشته هایم را
مثل بادبادک ها به باد سپرده ام
خودم گیج مانده ام
دستم نمی رسد
بُریده م ...
سلام دوستان :) :)
نزدیک امتحانات پایان ترمه آپ جدیدی ندارم
ایشالا بعد امتحانات بازم به جمعتون برمیگردم.
شاد باشید...
هی فلانی !
رفتن حق همه ی آدمهاست...
فقط خواستم بدونی ،
اگه مونده بودی..
*بهارم*قشنگ تر بـــود ...
دوستای گلم سلام و عرض ادب به همتون ..
حال روحی خیلی بدی دارم یه مدت نمیتونم توی جمعتون حضور داشته باشم
تا بازگشت بعدیم خدانگهدارتون ..
مـــرور خــاطــرات کســـی کــه دیگــر کنــارت نیســـت
دلنشیـــن تـــریـن غــم ِ دنیـــاســــت ...
نظرات شما عزیزان: